ګـرهمه یکجـا شـویـم ؟ تا کـاخ دزدان بشکنیـم
حلقــه زولانــه هـــا بــا قفـــل زنــدان بشکنیـم
عمـرهــا شــــد می کشــد آن ملتــم بـار عــذاب
بسکــه دوران سیـــه کــاران و نـادان بشکنیــم
همـوطـن هـرګـز فــریـب دشمـن دیـرین مخـور
میشکنــد بــازوی مـا را تا کــه چنـدان بشکنیـم
بــاتــوران ای راد مــردان ، ای دلـیـران زمـان
سـرکشید مستـانه فـریاد خـواب وجدان بشکنـیم
ای معــلـم ، ای طبـیب ، ای افــســرنــام آورم
نـازم آن فـرمان تـو، با مشـت سنګدان بشګنیـم
چون ( فعال ) صد ها جوان ازمیهنم افتـاده دور
ورنـه بـایــد قـامت ایــن شـــاه دوران بشکنیـم